سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه» درگفت وگو با دکتر علی شیرخانی به بررسی مبانی اجتهاد دراندیشه امام خمینی(ره) پرداخته که متن کامل این گفت وگو درادامه می آید.
قبل از ورود به بحث لطفاً معرفی اجمالی از زندگی علمی خود داشته باشید؟
علی شیرخانی، دانش آموخته حوزه قم هستم واز سال 63 مشغول درس و بحثهای حوزوی بودهام و در کنار تحصیلات حوزوی در دانشگاه نیز به تحصیل پرداختم، در حال حاضر مشغول تدریس فقه سیاسی و مباحث پیرامون آن هستم؛ در مورد فقه سیاسی و تحولات ایران کتابهایی نیز تألیف نمودهام که یکی از آنها «تحولات ایران بعد از انقلاب» است.
از منظر صاحب نظران علوم سیاسی ،شخصیت امام با دیگر شخصیتهای تأثیر گذار اجتماعی چه تفاوتی دارد؟
حضرت امام، بانی و معمار انقلاب بوده و شخصیتی است که از پایگاه مرجعیت خود این انقلاب را سامان داد، در اندیشههای سیاسی و علوم سیاسی حضرت امام(ره) مانند رهبرانی که میآید و جامعه ای را تشکیل میدهد نیست. بلکه امام در درجه اول اندیشمند، فقیه متکلم و فیلسوف بوده و ویژگی هایی دارد که ایشان را در بین معاصرانش ممتاز میکند.
حضرت امام(ره) نظامی را سامان داد که یک مرحله آن به نظریه پردازی ایشان برمی گردد. البته در آرای قدیم ایشان مسئله ولایت فقیه وجود داشته، اما امام(ره) در سال 1348 به صراحت مسئله ولایت فقیه را مطرح کردند و این نظریه را مبنای جایگزین نظام شاهنشاهی قرار دادند.
روش امام در ارائه نظریه ولایت فقیه چگونه بود؟
مباحث ایشان بیشتر عقلی و کلامی بوده و مؤیدات نقلی هم برای تأیید نظر خودشان میآوردند. بر اساس همین نظر امام نظام سازی کردند. بعد از ارائه نظریه ولایت فقیه انقلاب ایجاد و بعد از آن نظام جمهوری اسلامی تشکیل شد که این نظام دارای ارکان و قانون اساسی و قوای متعددی بوده و رهبری هم یکی از و محوریترین اصول قانون اساسی است.
البته در مباحث اندیشه سیاسی و جامعه شناسی سیاسی مطرح میکنند که بعد از دو مرحله نظریه پردازی و نظام سازی بحث کارآمدی و مباحث اینچنینی مطرح میشود. بعد از انقلاب و در مدت ده سالی که امام(ره) در رأس حکومت قرار داشتند، کشور ما درگیر جنگ و مسائل متعددی بود که خیلی بحثهای امام(ره) را نمی شد مطرح کرد چرا که درگیر جنگ هشت ساله بودیم و تمام توجه جامعه معطوف آن بود.
آیا برای درک اندیشه امام نیاز به اجتهاد و متد علمی خاصی هستیم؟
لازم است ابتدا مقدمه ای را مطرح کنم؛ امام به عنوان اندیشمند، کارگزار و رهبر سیاسی دارای اندیشههای عالی و متعددی است و باید بدانیم که اگر به اندیشههای امام(ره) و به بحث و بررسی این اندیشه توجه نکنیم این اندیشه در لابلای کتابخانهها بماند و چیزی هم مطرح نمیشود، در حقیقت پویایی وزنده بودن اندیشمند به این است که راجع به آن بحث شود.
در مثال مناقشه نیست، ولی برای اینکه این مسئله بهتر تبیین شود عرض میکنم. آقای کارل مارکس، صاحب کتابهای متعدد و نظریات خاصی است که در آن کتابها و مقالات این پیش بینی را دارد که زمان و مکان در آنها به این شیوه است که از یک مرحله ای آغاز میشود و به برده داری و بعد فئودالیته، بورژوازی و سوسیالیسم و درنهایت به کمونیسم ختم میشود و این روند را روند محکوم اروپا میداند، این سرانجام به جامعه ای که بدون حکومت است ختم می شود. بعد از او در بیستم اندیشمندان متعددی دیدگاههای مارکس را بررسی کردند. پیشگویی آقای مارکس تحقق پیدا نکرد. او پیش بینی کرد که انقلاب اصلی علیه نظام سرمایه داری در انگلستان سرمایه دار تحقق پیدا میکند، اما اینچنین نشد و آقای لنین آن وضع را در روسیه مطرح کرد. بعد از مارکس نحلههای متعددی بوجود آمد که مارکس را تحلیل میکنند.
بنده باورم این است که علی رغم این پیش بینی مارکس که تحقق هم پیدا نکرده، ولی بدلیل تفسیرهای گوناگون که از نظریه او میشود، مارکس هنوز در اروپا زنده است. مباحثی که در جامعه ما هم مورد بحث قرار میگیرد، در مباحث اندیشه غرب در جامعه ما در دو رهیافت کلان، اندیشههای مارکسیستی و اندیشههای لیبرالیستی قرار داده و بحثهای مارکس و پیروان مارکس را دنبال میکنیم. بر همین اساس امام(ره) هم که صاحب اندیشه است، اولاً دیدگاههای ایشان تحقق پیدا کرده و ثانیاً خود ایشان همان دیدگاهها را عملیاتی کرده اند، ثالثاً شاگردان امام(ره) همان دیدگاهها ایشان را ادامه میدهند، وقتی اینچنین میشود ما باید ببینیم که اندیشههای ایشان را میتوان تبیین و تفسیر نمود؟ البته من معتقد هستم که اندیشههای امام را میتوان تبیین و تفسیر کرد و این کار باید بهصورت ماهرانه انجام شود.
با توجه به مطالبی که فرمودید لطفاً به روش اجتهاد در اندیشه امام(ره) اشاره ای داشته باشید؟
امام اندیشمندی است که صاحب آثار متعدد در حوزههای مختلف است. ایشان در کلام، اخلاق، عرفان، فلسفه، فقه و اصول و همچنین در اجتماع و سیاست آثاری دارند و بعد از انقلاب بهصورت گستردهتر مباحث خود را مطرح کردند که در صحیفه امام این مباحث مطرحشدهاند.
امام در کتاب الاجتهاد و التقلید بیان میکنند که انسان برای اجتهاد به مقدماتی نیاز دارد تا بتواند از متون دینی اجتهاد کند؛ مانند صرف و نحو و منطق و اصول فقه و برخی مسائل عرفی و ...
متن ما قرآن و متون روایی ماست که قرآن قطعی الصدور است و متون روایی ما و در معنای عام، سیره معصومین(ع) اعم از قول و فعل و تقریر چیزهایی است که ما باید در این زمان اجتهاد کرده و به دست بیاوریم لذا در حوزه اندیشههای مکتب اسلام اجتهاد میکنیم و آرای متعدد مطرح میشود و متنی که وجود دارد، قابل اجتهاد است، قرآن کریم یک متن مقدس است و سیره ائمه و روایات ایشان که در کتب متعدد وجود دارد و پالایششده است هم جزو متون ماست، مجتهدین با مبانیای که در اصول فقه اتخاذ میکنند درنهایت به اجتهاد از این مکتب میرسند و سرانجام به گزارههایی میرسند که مثلاً این فعل در اسلام چنین حکمی دارد.
امام هم متنی در اختیار ما قرار داده، آثار نوشتهشده امام(ره) این متون است که امام بر اساس همین آثار مکتوب، این انقلاب را ایجاد کرده است و میتوانیم بگوییم که امام هم سیرهای برای خودشان دارند که اعم از قول، فعل و تقریر اوست.
مثلاً میگویند امام در فلان مسئله این کار را انجام دارد و یاران و نزدیکان امام با ذکر این نکته میخواهند به مردم بگویند که امام(ره) این کار را پسندیده و ما هم همین فعل را انجام دهیم یا در فلان جا کاری انجام دادند و امام با تبسم ملیحی این کار را تأیید کرد و یا امام این مطلب را تأیید کرد. ما بهاینترتیب میتوانیم یک سیره و یک مکتب را برای امام(ره) در نظر بگیریم.
آیا اجتهاد در عمل امام است یا در اندیشه امام؟
اگر بگوییم اجتهاد در سیره امام(ره) است، چنانچه اجتهاد در سیره معصومین انجام میشود و برای تمام شیعیان حجت است بر همین مبنا اجتهاد در سیره امام نیز امکانپذیر است در حال حاضر هم سیره امام برای انقلاب ما بر جامانده و ما هم که وامدار این انقلاب هستیم باید به این سیره توجه داشته باشیم.
ممکن است کسی اشکال کند که با این مبنا مکتب امام(ره) بهنوعی در کنار مکتب تشییع قرار میگیرد این اشکال چگونه رفع میگردد؟
این ایراد بیمعناست، چراکه مکتب امام را مکتبی جدید در عرض مکتب تشیع نمیبینیم، بلکه امام را در طول مکتب تشیع قرار میدهیم؛ ایشان از مکتب تشیع استنباطها و استخراجانی کرده که ما آنها را ملاحظه میکنیم. در طول سالیان سال بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) و بعد از صلح امام مجتبی علیهالسلام که حکومت را به معاویه واگذار کردند، دیگر حکومت شیعی با حکومت فرزندان معصومین به آن صورت نداشتهایم، ولی امام(ره) با دریافتی که از شیعه، سیره ائمه و معصومین و کلمات حضرت ختمی(ص) مرتبت داشتند تشکیل حکومت دادند و برداشت ایشان از سیره ائمه این بود که باید حکومت تشکیل داد. امام در متون خودشان تعبیری دارند که البته اجتهاد ایشان است و ممکن است برخی این اجتهاد را نداشته باشند، ایشان میفرمایند: «الاسلام هو الحکومة، کتاب البیع، ج 2، ص: 633» اسلام اساسً حکومت است، یا بعد از انقلاب درجایی فرمودند: «حکومت فلسفه عملی تمامی فقه در زوایای مختلف زندگی بشری است، رک: صحیفه امام، ج 21، ص: 289» این موارد را امام اجتهاد کردهاند و تشکیل حکومت دادهاند و حالا با متن امام هستیم، امام هم فردی بودهاند که اجتهاد کردهاند و مطالبی فرمودهاند، آیا ما میتوانیم در این مبانی ورود داشته باشیم که با مسلمات مبانی امام، در اندیشه امام اجتهاد داشته باشم، البته این مباحث که چرا اجتهاد کنیم و یا چگونه اجتهاد کنیم، مباحث دیگری است، اصل این است که اجتهاد در مبانی اندیشه امام(ره) انجام میشود، ما در بحث اجتهاد خودمان میگوییم نباید اجتهاد در مقابل نص باشد اگر امام عبارتی دارد که کاملاً مشخص بوده و نص است نمیتوانیم اجتهاد کنیم ولی در ظهورات که نص نیستند، کسی که با مبانی خود امام و مقدمات اجتهاد ذیفنون باشد و اندیشه امام را درک و فهم کرده باشد بهنوعی میتوانیم در اندیشه امام اجتهاد کنیم در حقیقت بهنوعی تبیینی است که ما میخواهیم با مباحث امام به جامعه خودپاسخ دهیم.
نظر شما